تو به من خندیدی و نمیدانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم/باغبان از پی من تند
دوید/سیب را دست تو دید/غضب آلوده به من کرد نگاه/سیب دنندان زده از دست تو افتاد به خاک و
هنــــــــــــــــــــــــــــــــــــوز سالهاست که گوش من آرام آرام رفتن گام تو تکرار کنان میدهد آزارم و
اندیشه کنان غرق این پندارم :که چــــــــــــــــــــــــــــرا خانه کوچک ما سیـــــــــــــــــــــــــب نداشت.
(محمد رضا)